جدول جو
جدول جو

معنی شاهد آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

شاهد آوردن
مثل زدن، استشهاد کردن
تصویری از شاهد آوردن
تصویر شاهد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، اورندیدن، گول زدن، چپ رفتن، تنبل ساختن، غدر اندیشیدن، سالوسی کردن، فریفتن، مکر کردن، نیرنگ ساختن، ترفند کردن، غدر داشتن، نارو زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، تبندیدن، خدعه کردن، مکایدت کردن، دستان آوردن، کید آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ زَ دَ)
کلمه شهادت گفتن: پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(خَ جُ دَ کَ دَ)
استشهاد کردن. تمثل جستن. مثل زدن. ذکر کردن
لغت نامه دهخدا
(سِ گَدَ)
فرود آوردن. وارد ساختن.
- وارد آوردن ضربه بر چیزی، زدن ضربه بر آن
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ تَ)
ضم. تکنیع. (تاج المصادربیهقی). گرد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عسیل، جاروب عطار که آنچه بصلایه سایند بدان واهم آورند. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(خَ گِ رِ تَ)
تولید شادی کردن. ایجاد طرب کردن:
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ.
، شادی کردن:
گر بی تو شادی آرم هرگز مباد شادی
ور بی تو باده نوشم، نوشم مباد باده.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ دَ)
همراه آوردن، خوش نام. آنکه در بین مردم به خوشنامی شهرت یافته باشد. مقبول العام. و رجوع به وجاهت و وجهه شود
لغت نامه دهخدا
به درونه آوردن، زدن خستن داخل کردن وارد کردن، یا وارد آوردن ضربه بر چیزی. زدن ضربه بر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
حیله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهادت آوردن
تصویر شهادت آوردن
کلمه شهادت بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
((شَ. وَ یا وُ دَ))
حیله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
((وَ دَ))
به خاطر آوردن، متذکر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
Witness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
être témoin de
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
getuigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
şahit olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
目撃する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
להעיד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
목격하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
menjadi saksi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
गवाह होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
свидетельствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
bezeugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
ser testigo de
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
testimoniare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
testemunhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
见证
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
być świadkiem
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
бути свідком
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاهد بودن
تصویر شاهد بودن
kushuhudia
دیکشنری فارسی به سواحیلی